عبداللهبنعمر که به ظاهر، یک زاهدِ مقدّس است در مکّه قبل از حرکت به سوی کربلا خدمت اباعبدالله(ع)آمد و گفت:
یا اباعبدالله، اِتَّقِ اللّه، چون همه مردم با این مرد (یزید) بیعت کرده اند و دینارها هم در دست اوست قهراً به او روی میآورند.... میترسم در صورت مخالفت با وی کشته شوی... من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلت وخواری مبتلا میشوند. پیشنهاد من این است که مانند مردم راه بیعت و صلح پیشگیری و از ریختن خون مسلمانان بترسی.
حضرت به او فرمودند: از پستی دنیا همین بس که سر یحیی بنزکریا را به زن زناکاری هدیه کردند. آیا میدانی که بنی اسرائیل در بین طلوع فجر و طلوع آفتاب هفتاد پیامبر را کشتند و سپس آمدند در بازار و به خرید و فروش مشغول شدند و انگار که هیچ نشده؟ و خدا هم به آنها مهلت داد و در عذاب آنها عجله نکرد و بعداً آنها را به عذابی شدید گرفت؟ پس تقوا پیشه کن و مرا رها نکن. (پاورقی: «لهوف»، ص 26)
وقتی عبداللهبنعمر از پیشنهاد خود به امامحسین(ع)نتیجه نگرفت، تقاضا کرد که امام اجازه دهد زیر سینة آن حضرت را که جای بوسه رسول خدا است ببوسد، سه بار بوسه زد و گریه کرد و خداحافظی نمود و به مدینه رفت و اعلام بیعت با یزید نمود.
همین عبداللهبنعمر در مورد بیعت با حضرت علی(ع)گفت:
«هروقت همه مسلمانان بیعت کردند، من بیعت میکنم» و حضرت علی(ع) فرمودند: «من کسی را مجبور به بیعت نمیکنم». ولی پس ازشهادت امام علی(ع) بامعاویه بیعت کرد و مخالفت اوّلیه اش هم بایزید به قول خود معاویه ضرری ندارد و ملاحظه میکنید که حتّی امامحسین(ع) را دعوت به بیعت میکند.
و نیز در شورش مدینه پس از قتل امامحسین(ع) به قبیله خود گفت: «هریک از شما که دست از بیعت یزید بردارید، رابطه من با او قطع است.» و هم او پس از مرگ یزید و روی کار آمدن عبدالملک مروان و گسیل حَجّاجبنیوسفثقفی به مکّه جهت سرکوبی عبدالله بنزبیر، وقتی حَجّاج وارد مدینه شد، شبانه برای بیعت به سوی او شتافت و گفت: «میترسم مرگم فرا رسد و در اثر نداشتن امام به مرگ جاهلیت بمیرم» و حَجّاج که خوابیده بود پایش را از لحاف بیرون کرد و گفت: «با پایم بیعت کن» و او با پای حجاج بیعت کرد. ((پاورقی: «شرح نهجالبلاغه»، ابنابیالحدید، ج13، ص242( نقل از کتاب سخنان حسینبنعلی از مدینه تا کربلا نوشته محمدصادق نجمی)). ملاحظه میکنید که اینها به جهت یاری نکردن امام به چه ذلّتی گرفتار شدند، و نیز شرایط نهضت امام را در نظر بگیرید که مقدّسین و به اصطلاح روشنفکران آن زمان در آن شرایط چه افکار و اعمالی داشتند.